متدولوژی...

ساخت وبلاگ
صدای فریاد مهران برای اولین بار خانه را می لرزاند. فریادش برای کودکی که گویا فرشته باردار بود همه را در بهت فرو برده بود. جایگاه افتخاری و مهران این بار عوض شده بود. کسی که سکوت کرده بود و در آرامش حرف می زد افتخاری بود. اما مهران چنان نعره می کشید ک متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 1194 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

نگاهی به دو طرف انداخت. نگاهش به در اتاق کودکان بود. صدای گریه روی اعصابش راه می رفت اما چشم از در اتاق بر نمی داشت. به محض بیرون آمدن پرستار خود را در نیمه ی تاریک دیوار پنهان کرد. پرستار با قدم های آرامی به سمت استیشن پرستاری راه افتاد. نگاهی به سم متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 475 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

با ورودشان، بهار خود را به جلوی در رساند و فرانک را در آغوش کشید. با لبخند کمرنگی این هم آغوشی را تماشا می کرد. بهار سری بلند کرد و با دیدنش گفت: بیا مادر... متعجب نگاهش را به بهار دوخت و بهار خندید. قدمی پیش گذاشت و در حالی که دست دور گردنش می انداخ متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 377 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

آنقدر نه را تکرار کرد تا صدایش پایین آمد. صدای بوق ممتد ماشین هایی که از کنارش می گذشتند به خود آوردش... شماره گرفت و در همان حال ماشین را به حرکت در آورد. با پیچیدن صدای خواب آلود عماد هکر در گوشی گفت: سریع خط عماد و ردیابی کن ببین کجاست. صدای خواب متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 389 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

سر و صدایی که از طبقه ی بالا به گوش می رسید، هم نمی توانست باعث شود چشم از صورت سفید شده ی شهاب بگیرد. کسی از پله ها پایین آمد و گفت: همه ی نگهبانا مردن. لحظه ای کوتاه نگاهش به سمت زهره کشیده شد. زهره ی غرق در خون... همه جای زندگی اش خون بود. همیشه خ متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 3957 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

قلبی دیگر در سینه نداشت تا ضربانی برای نواختن داشته باشد. پلک زد... شهابی را بخاطر آورد که اولین بار روی ویلچر در خانه ی شاهین در مقابلش حضور داشت. شهاب... شهابی که برادر بود حتی در تمام این سالها لبخندی نثارش نکرده بود. حتی خیره در صورتش نگاه نکرده متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 415 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

چشم بست و ندید، تیری که به سوی او نشانه رفته بود هنوز در جای خود باقی است. ندید دستی که به سویش نشانه رفته بود غرق در خون است. ندید، مردی خشمگین، به جان تک تک مردان افتاده است و سعی دارد تمام آن ها را از پا در بیاورد. ندید، پویشِ خون ندیده، خوانخواهی متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 517 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

سه سال بعد: آسمان رُم نم نم می بارید. چشم نبسته بود اما گویا در ورای ویوی زیبای رم، خانه ای چوبی را در میان جنگل می دید. خانه ای که پس از سالها تنها یک شب آرامش را مهمان زندگی اش کرده بود. خانه ای که در آن نه به دنبال آینده می گشت و نه گذشته. گویا آن متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 456 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

با صدای باز شدن در و صدای هیجان زده ای که از پشت اف اف به گوش می رسید، نفس عمیقی کشید. سعی کرد آرام باشد. بهزاد و زهره خیلی زود خود را به جلوی در رساندند. بهزاد در آغوشش کشید و در حال فشردن شانه اش گفت: خوش اومدی. چه بی خبر... به سختی لبهایش را کشید متدولوژی......ادامه مطلب
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 833 تاريخ : دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت: 23:46

متدولوژی......
ما را در سایت متدولوژی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : methodologyo بازدید : 256 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 1:15